نفس مامان و بابا

خاله مانیا

1390/3/18 23:37
نویسنده : مامانی
503 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه ی دوستای خوب!مامان پویان سرش با پسر گلش گرم بود من اومدم

آپ کنم!من خاله مانیا ام.خواهرم دو سه ماهی میشه فارغ شده.سه فروردین بود

که رفت بیمارستان اهواز بعدش زنگید گفت من نیم ساعت دیگه میرم اتاق عمل.

من و مامان بابام ام زودی لباس پوشیدیم با سرعت 160 تو جاده خودمونو رسوندیم

به اهواز.روبروی بیمارستان قبل از اینکه وارد بشیم دیدیم یه نفر میزنه تو سر و کله

خودش و می دوه طرف ما.نزدیکتر که شدیم دیدیم خاله منا داد میزنه بدون خجالت

وسط خیابون میگه الهی قربون بشم خوشگلترین پسر سال دنیا اومد!ما ام رفتیم

داخل بیمارستان .من کلی منت کشیدم تا گذاشتن برم نیلوفرو ببینم.وقتی

دیدمش میخ کوب شدم.زیر اکسیژن بود لباشم مث گچ سفید شده بود دستاش

میلرزید.دستاشو گرفتم یخ زده بود.گفت آجی قشنگه؟منم گفتم عکسشو که پرستار

گرفته دیدم ماهه!تپل و سفید.شبیه خودته.پرستار گیر داد که زودی از اتاق برم

بیرون منم رفتم شب خونه منا تا صبح خوابم نبرد تا پوپو رو اوردن! الان نزدیک سه

ماهشه.مث خودم عاشق ساسی مانکنه وقتی براش میذارم دست . پا میزنه و

میگه اغوووووووووو.....پ.یان ایشالا خاله مانیا دورت بگرده.الهی من فدات بشم.

خیلی دوست دارم خپلی!


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

faeqeh
19 خرداد 90 1:58
salam dosesh daram kheili naze